این شایعه که قلندر خاطرخواه خواهرش عشرت است او را برآن می دارد که عشرت را به عقد پهلوان صادق درآورد، با این شرط که ازدواج آن دو جنبه ی صوری داشته
... باشد. صادق برای انجام مسابقه ی پهلوانی به پایتخت می رود و عشرت از خانه می گریزد و به او محلق می شود. قلندر نزد صادق اعتراف می کند که عفت خواهر او نیست، بلکه دختر دایه خانم است که بزرگش کرده و به او علاقه دارد. قلندر در یک درگیری صادق را می کشد و عشرت به قصد انتقامجوئی از قلندر به خانه اشرف می رود که گروهی مطرب را سرپرستی می کند. داوود ، شاگرد حجره ی قلندر، ارباب را از موضوع باخبر می کند، و قلندر برای بردن عشرت به خانه ی اشرف می رود؛ اما عشرت مقاومت می کند و اهل محل گرد آن ها ازدحام می کنند. قلندر خجلت زده به خانه می رود و رگ دست خود را می زند و جان می بازد. او در وصیت نامه اش از عشرت می خواهد توبه کند و به عقد داوود درآید. سرانجام عشرت ماجرای علاقه ی قلندر را به خودش از زبان دایه خانم می شنود و بالای سر جسد او شیون می کند.
این شایعه که قلندر خاطرخواه خواهرش عشرت است او را برآن می دارد که عشرت را به عقد پهلوان صادق درآورد، با این شرط که ازدواج آن دو جنبه ی صوری داشته باشد. صادق برای انجام مسابقه ی پهلوانی به پایتخت می رود و عشرت از خانه می گریزد و به او محلق می شود. قلندر نزد صادق اعتراف می کند که عفت خواهر او نیست، بلکه دختر دایه خانم است که بزرگش کرده و به او علاقه دارد. قلندر در یک درگیری صادق را می کشد و عشرت به قصد انتقامجوئی از قلندر به خانه اشرف می رود که گروهی مطرب را سرپرستی می کند. داوود ، شاگرد حجره ی قلندر، ارباب را از موضوع باخبر می کند، و قلندر برای بردن عشرت به خانه ی اشرف می رود؛ اما عشرت مقاومت می کند و اهل محل گرد آن ها ازدحام می کنند. قلندر خجلت زده به خانه می رود و رگ دست خود را می زند و جان می بازد. او در وصیت نامه اش از عشرت می خواهد توبه کند و به عقد داوود درآید. سرانجام عشرت ماجرای علاقه ی قلندر را به خودش از زبان دایه خانم می شنود و بالای سر جسد او شیون می کند.