نادر، پس از پایان تحصیلاتش در رشته ی پزشکی، از امریکا به ایران می آید و تصمیم می گیرد مطبی در بالای شهر دایر کند. مادرش محترم خانم دوستانش را
... برای مداوا نزد پسرش می فرستد، و به زودی نادر از مداوای بیمارهای بی درد بالای شهر دل زده می شود و پس از آشنا شدن با رضا، که عمویش بیمار است، مطبی در جنوب شهر دایر می کند و مهری، نامزد رضا، را به عنوان منشی به کار می گیرد. نادر بیشتر وقتش را در مطب به مداوای بیماران فقیر و رسیدگی به رضا و مهری می گذارند. مهری به تدریج به نادر علاقمند و به رضا بی اعتنا می شود. رضا، که سعادت خود را از دست رفته می بیند، با نادر بنای ناسازگاری می گذارند. نادر از موضوع باخبر می شود و به رضا و مهری می فهماندکه نسبت به هر دو فقط احساس دوستانه ای دارد. رضا، از سر شرم، خود را زیر انومبیل می اندازد و نادر سلامتی اش را به او باز می گرداند. او پس از بهبودی حال رضا تصمیم می گیرد به آمریکا باز برگردد؛ اما رضا و مهری مانع او می شوند.دکتر "فرهاد " پس از پایان تحصیلاتش به ایران بازمیگردد. در وهله اول محیط کار و خانواده اش نه تنها جاذبه ای در او ایجاد نمی کند بلکه افسرده اش میسازد . به گونه ای که تصمیم به بازگشت می گیرد تا اینکه در مسیر حادثه ای با "رضا " آشنا میشود و درمییابد عموى او بيمارى سختی دارد. فرهاد عمویش را معالجه کرده و کرده و در جنوب شہر مطبی دایر میکند وباعشق وعلاقه شروع به کار می نماید. در این حال "مهری" نامزد رضا برای او کار میکند نظرش را جلب می کند. از این پس رضا از چشم مهری می افتد. خانواده به دکتر گرایش عاطفی شدیدی پیدا می کنند ولی فرهاد که متوجه موقعیت شدہ با تمهیداتی وصلت رضا و مهری را فراهم می کند و ترجیح می دهد که فقط دوستشان دوستشان باشد.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
نادر، پس از پایان تحصیلاتش در رشته ی پزشکی، از امریکا به ایران می آید و تصمیم می گیرد مطبی در بالای شهر دایر کند. مادرش محترم خانم دوستانش را برای مداوا نزد پسرش می فرستد، و به زودی نادر از مداوای بیمارهای بی درد بالای شهر دل زده می شود و پس از آشنا شدن با رضا، که عمویش بیمار است، مطبی در جنوب شهر دایر می کند و مهری، نامزد رضا، را به عنوان منشی به کار می گیرد. نادر بیشتر وقتش را در مطب به مداوای بیماران فقیر و رسیدگی به رضا و مهری می گذارند. مهری به تدریج به نادر علاقمند و به رضا بی اعتنا می شود. رضا، که سعادت خود را از دست رفته می بیند، با نادر بنای ناسازگاری می گذارند. نادر از موضوع باخبر می شود و به رضا و مهری می فهماندکه نسبت به هر دو فقط احساس دوستانه ای دارد. رضا، از سر شرم، خود را زیر انومبیل می اندازد و نادر سلامتی اش را به او باز می گرداند. او پس از بهبودی حال رضا تصمیم می گیرد به آمریکا باز برگردد؛ اما رضا و مهری مانع او می شوند.
دکتر "فرهاد " پس از پایان تحصیلاتش به ایران بازمیگردد. در وهله اول محیط کار و خانواده اش نه تنها جاذبه ای در او ایجاد نمی کند بلکه افسرده اش میسازد . به گونه ای که تصمیم به بازگشت می گیرد تا اینکه در مسیر حادثه ای با "رضا " آشنا میشود و درمییابد عموى او بيمارى سختی دارد. فرهاد عمویش را معالجه کرده و کرده و در جنوب شہر مطبی دایر میکند وباعشق وعلاقه شروع به کار می نماید. در این حال "مهری" نامزد رضا برای او کار میکند نظرش را جلب می کند. از این پس رضا از چشم مهری می افتد. خانواده به دکتر گرایش عاطفی شدیدی پیدا می کنند ولی فرهاد که متوجه موقعیت شدہ با تمهیداتی وصلت رضا و مهری را فراهم می کند و ترجیح می دهد که فقط دوستشان دوستشان باشد.