آیدا، پس از تحمل ده سال زندان، عفو و آزاد می شود. در اولین فرصت به دیدار پدرش می رود که دخترش سحر را به او سپرده است، اما پدرش میگوید که همسر او،
... نادر، از همان ابتدا سحر را با خودش برده است. آیدا برای یافتن سحر به جست و جوی نادر برمی آید و به این منظور به دیدار نزدیک ترین دوست او در ده سال پیش، امیر میرود که مدتهاست خود را منزوی ساخته و در کلبه ای دور از شهر زندگی میکند. امیر، ابتدا هیچ توجهی به حرفهای آیدا نمیکند و تنها پس از اینکه پی میبرد که او همسر نادر است با او همراه میشود، ظاهراً او نیز راغب است تا نادر را ملاقات کند. آن دو عازم سفری دور و دراز می شوند، طی سفر، آیدا پی میبرد که نادر موجب از دست رفتن کانون خانواده امیر بوده است و آیدا نیز فاش میکند که نادر مسبب زندانی شدن او به جرم قاچاق مواد مخدر بوده است. آن دو درگذر از صحرا، گرفتار توفان شده، اما به هر ترتیب خود را از مهلکه رهانیده و نهایتاً خود را به آبادی می رسانند. در قهوه خانه آبادی، امیر پی می برد که عیدوک، همکار سابق نادر در قاچاق، از محل زندگی او با اطلاع است. امیر در رویارویی خشنی با عیدوک، بالاخره نشانی محل زندگی نادر را پیدا میکند. سرانجام آیدا با نادر رو به رو می شود اما نادر به دروغ به آیدا میگوید که فرزندشان سحر به سبب بیماری سختی مرده است، آیدا خشمگین به نادر حمله میکند. نادر با او درگیر شده و قصد خفه کردن او را دارد که امیر از راه میرسد، نادر قصد جان امیر را می کند اما پیش از آن، با ضربه آیدا سقوط کرده و میمیرد. آیدا به اتهام قتل غیرعمد زندانی گردد و امیر نگهداری سحررا عهده دار می شود و هراز گاهی به اتفاق سحر به دیدار آیدا در زندان میرود. آیدا، پس از تحمل ده سال زندان، عفو و آزاد می شود. در اولین فرصت به دیدار پدرش می رود که دخترش سحر را به او سپرده است، اما پدرش میگوید که همسر او، نادر، از همان ابتدا سحر را با خودش برده است. آیدا برای یافتن سحر به جست و جوی نادر برمی آید و به این منظور به دیدار نزدیک ترین دوست او در ده سال پیش، امیر میرود که مدتهاست خود را منزوی ساخته و در کلبه ای دور از شهر زندگی میکند. امیر، ابتدا هیچ توجهی به حرفهای آیدا نمیکند و تنها پس از اینکه پی میبرد که او همسر نادر است با او همراه میشود، ظاهراً او نیز راغب است تا نادر را ملاقات کند. آن دو عازم سفری دور و دراز می شوند، طی سفر، آیدا پی میبرد که نادر موجب از دست رفتن کانون خانواده امیر بوده است و آیدا نیز فاش میکند که نادر مسبب زندانی شدن او به جرم قاچاق مواد مخدر بوده است. آن دو درگذر از صحرا، گرفتار توفان شده، اما به هر ترتیب خود را از مهلکه رهانیده و نهایتاً خود را به آبادی می رسانند. در قهوه خانه آبادی، امیر پی می برد که عیدوک، همکار سابق نادر در قاچاق، از محل زندگی او با اطلاع است. امیر در رویارویی خشنی با عیدوک، بالاخره نشانی محل زندگی نادر را پیدا میکند. سرانجام آیدا با نادر رو به رو می شود اما نادر به دروغ به آیدا میگوید که فرزندشان سحر به سبب بیماری سختی مرده است، آیدا خشمگین به نادر حمله میکند. نادر با او درگیر شده و قصد خفه کردن او را دارد که امیر از راه میرسد، نادر قصد جان امیر را می کند اما پیش از آن، با ضربه آیدا سقوط کرده و میمیرد. آیدا به اتهام قتل غیرعمد زندانی گردد و امیر نگهداری سحررا عهده دار می شود و هراز گاهی به اتفاق سحر به دیدار آیدا در زندان میرود.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
آیدا، پس از تحمل ده سال زندان، عفو و آزاد می شود. در اولین فرصت به دیدار پدرش می رود که دخترش سحر را به او سپرده است، اما پدرش میگوید که همسر او، نادر، از همان ابتدا سحر را با خودش برده است. آیدا برای یافتن سحر به جست و جوی نادر برمی آید و به این منظور به دیدار نزدیک ترین دوست او در ده سال پیش، امیر میرود که مدتهاست خود را منزوی ساخته و در کلبه ای دور از شهر زندگی میکند. امیر، ابتدا هیچ توجهی به حرفهای آیدا نمیکند و تنها پس از اینکه پی میبرد که او همسر نادر است با او همراه میشود، ظاهراً او نیز راغب است تا نادر را ملاقات کند. آن دو عازم سفری دور و دراز می شوند، طی سفر، آیدا پی میبرد که نادر موجب از دست رفتن کانون خانواده امیر بوده است و آیدا نیز فاش میکند که نادر مسبب زندانی شدن او به جرم قاچاق مواد مخدر بوده است. آن دو درگذر از صحرا، گرفتار توفان شده، اما به هر ترتیب خود را از مهلکه رهانیده و نهایتاً خود را به آبادی می رسانند. در قهوه خانه آبادی، امیر پی می برد که عیدوک، همکار سابق نادر در قاچاق، از محل زندگی او با اطلاع است. امیر در رویارویی خشنی با عیدوک، بالاخره نشانی محل زندگی نادر را پیدا میکند. سرانجام آیدا با نادر رو به رو می شود اما نادر به دروغ به آیدا میگوید که فرزندشان سحر به سبب بیماری سختی مرده است، آیدا خشمگین به نادر حمله میکند. نادر با او درگیر شده و قصد خفه کردن او را دارد که امیر از راه میرسد، نادر قصد جان امیر را می کند اما پیش از آن، با ضربه آیدا سقوط کرده و میمیرد. آیدا به اتهام قتل غیرعمد زندانی گردد و امیر نگهداری سحررا عهده دار می شود و هراز گاهی به اتفاق سحر به دیدار آیدا در زندان میرود.<br />
آیدا، پس از تحمل ده سال زندان، عفو و آزاد می شود. در اولین فرصت به دیدار پدرش می رود که دخترش سحر را به او سپرده است، اما پدرش میگوید که همسر او، نادر، از همان ابتدا سحر را با خودش برده است. آیدا برای یافتن سحر به جست و جوی نادر برمی آید و به این منظور به دیدار نزدیک ترین دوست او در ده سال پیش، امیر میرود که مدتهاست خود را منزوی ساخته و در کلبه ای دور از شهر زندگی میکند. امیر، ابتدا هیچ توجهی به حرفهای آیدا نمیکند و تنها پس از اینکه پی میبرد که او همسر نادر است با او همراه میشود، ظاهراً او نیز راغب است تا نادر را ملاقات کند. آن دو عازم سفری دور و دراز می شوند، طی سفر، آیدا پی میبرد که نادر موجب از دست رفتن کانون خانواده امیر بوده است و آیدا نیز فاش میکند که نادر مسبب زندانی شدن او به جرم قاچاق مواد مخدر بوده است. آن دو درگذر از صحرا، گرفتار توفان شده، اما به هر ترتیب خود را از مهلکه رهانیده و نهایتاً خود را به آبادی می رسانند. در قهوه خانه آبادی، امیر پی می برد که عیدوک، همکار سابق نادر در قاچاق، از محل زندگی او با اطلاع است. امیر در رویارویی خشنی با عیدوک، بالاخره نشانی محل زندگی نادر را پیدا میکند. سرانجام آیدا با نادر رو به رو می شود اما نادر به دروغ به آیدا میگوید که فرزندشان سحر به سبب بیماری سختی مرده است، آیدا خشمگین به نادر حمله میکند. نادر با او درگیر شده و قصد خفه کردن او را دارد که امیر از راه میرسد، نادر قصد جان امیر را می کند اما پیش از آن، با ضربه آیدا سقوط کرده و میمیرد. آیدا به اتهام قتل غیرعمد زندانی گردد و امیر نگهداری سحررا عهده دار می شود و هراز گاهی به اتفاق سحر به دیدار آیدا در زندان میرود.<br />
<br />