گلبہار دختری روستایی است که در سانحه رانندگی نخاعش قطع شده است، وی بعلت فشار روحی اقدام به خودکشی می کند و خانواده اش که استطاعت نگہداری از
... اوراندارند ، در یک آسایشگاه بستری اش میسازند. یکی از مددکاران بنام مهری که دانشجوی رشته نقاشی است، مسئولیت نگہداری از گلبہار رابرعہده گرفته و سعی می کند. او را بزندگی امیدوار سازد ، طی حوادثی مہری وقتی می بیند گلبہار ھمچنان، از زندگی ناامید است و با کسی حرف نمیزند ، بناچار پای مصنوعی خود را به او نشان میدهد . گلبہار وقتی می بیند مہری هم مثل او معلول است ولی روحیه اش را از دست نداده، برای نخستین بار لب به سخن می گشاید و نام مهری را برزبان می راند. گلبہار دختری روستایی است که در سانحه رانندگی نخاعش قطع شده است، وی بعلت فشار روحی اقدام به خودکشی می کند و خانواده اش که استطاعت نگہداری از اوراندارند ، در یک آسایشگاه بستری اش میسازند. یکی از مددکاران بنام مهری که دانشجوی رشته نقاشی است، مسئولیت نگہداری از گلبہار رابرعہده گرفته و سعی می کند. او را بزندگی امیدوار سازد ، طی حوادثی مہری وقتی می بیند گلبہار ھمچنان، از زندگی ناامید است و با کسی حرف نمیزند ، بناچار پای مصنوعی خود را به او نشان میدهد . گلبہار وقتی می بیند مہری هم مثل او معلول است ولی روحیه اش را از دست نداده، برای نخستین بار لب به سخن می گشاید و نام مهری را برزبان می راند.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
گلبہار دختری روستایی است که در سانحه رانندگی نخاعش قطع شده است، وی بعلت فشار روحی اقدام به خودکشی می کند و خانواده اش که استطاعت نگہداری از اوراندارند ، در یک آسایشگاه بستری اش میسازند. یکی از مددکاران بنام مهری که دانشجوی رشته نقاشی است، مسئولیت نگہداری از گلبہار رابرعہده گرفته و سعی می کند. او را بزندگی امیدوار سازد ، طی حوادثی مہری وقتی می بیند گلبہار ھمچنان، از زندگی ناامید است و با کسی حرف نمیزند ، بناچار پای مصنوعی خود را به او نشان میدهد . گلبہار وقتی می بیند مہری هم مثل او معلول است ولی روحیه اش را از دست نداده، برای نخستین بار لب به سخن می گشاید و نام مهری را برزبان می راند.<br />
گلبہار دختری روستایی است که در سانحه رانندگی نخاعش قطع شده است، وی بعلت فشار روحی اقدام به خودکشی می کند و خانواده اش که استطاعت نگہداری از اوراندارند ، در یک آسایشگاه بستری اش میسازند. یکی از مددکاران بنام مهری که دانشجوی رشته نقاشی است، مسئولیت نگہداری از گلبہار رابرعہده گرفته و سعی می کند. او را بزندگی امیدوار سازد ، طی حوادثی مہری وقتی می بیند گلبہار ھمچنان، از زندگی ناامید است و با کسی حرف نمیزند ، بناچار پای مصنوعی خود را به او نشان میدهد . گلبہار وقتی می بیند مہری هم مثل او معلول است ولی روحیه اش را از دست نداده، برای نخستین بار لب به سخن می گشاید و نام مهری را برزبان می راند.<br />
<br />