بعد از پانزده سال در زندان، منصور حکمت آزاد میشود و به دنبال رحیم کیانی که با نامردی باعث به دستگیری وی شد میگردد. بعد از تازه کردن دیدار با هم
... سلولیاش محمد که او هم اکنون آزاد است، منصور با خوانوادهی وی آشنا شده و سر تا پا شیفتهی دختر ۲۰ سالهی او میگرددمنصور حکمت، پس از تحمل پانزده سال، از زندان آزاد شده و از همان ابتدا در جستجوی رحیم کیانی برمی آید که پانزده سال پیش از این، ناجوانمردانه موجب گرفتاری او شده بود. منصور در دیدار با هم سلولی اش محمد، که حالا چون او آزاد است، با خانواده او آشنا شده و ناخواسته عاشق دختر بیست ساله اش، مرجان می شود...
منصور با همکاری محمد، سرانجام رحیم کیانی را که حالا صاحب تعدادی تریلی تشکیلاتی مافیایی است، می یابند. رحیم در دیدار او، از بابت گذشته پوزش میخواهد و خواستار فرصتی برای جبران می شود و همزمان از او و محمد دعوت میکند تا در سازمان او سهیم شوند. محمد شرکت با رحیم را می پذیرد، اما منصور حاضر به این کار نمی شود...
منصور به زودی درمی یابد که قصد رحیم از مشارکت با محمد، بیشتر از آن جهت است که بتواند، مرجان را که سالهاست خواستگارش بوده، به دست آورد. کمی بعد، محمد پس از یک درگیری سخت، در حالی که گلوله ای در بدن دارد، کیف پولی را به منصور می سپارد که بزعم او، غرامت پانزده سال زندانی کشیدن آنهاست...
رحیم و ایادیش در جستجوی کیف پول، بهصور مختلف محمد را تهدید میکنند. سرانجام محمد تصمیم میگیرد تا برای تسویه به دیدار رحیم برود. منصور نیز او را تعقیب میکند. جدال خونینی در میگیرد و نهایتاً محمد و رحیم در جریان تیراندازی ها کشته می شوند و منصور نیز در حالی که به شدت زخمی شده، دفترچه خاطراتش را بیرون می آورد اما آخرین نفس هایش را میکشد، دفترچه خاطراتش همه يک سره از مرجان است...
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
بعد از پانزده سال در زندان، منصور حکمت آزاد میشود و به دنبال رحیم کیانی که با نامردی باعث به دستگیری وی شد میگردد. بعد از تازه کردن دیدار با هم سلولیاش محمد که او هم اکنون آزاد است، منصور با خوانوادهی وی آشنا شده و سر تا پا شیفتهی دختر ۲۰ سالهی او میگردد
منصور حکمت، پس از تحمل پانزده سال، از زندان آزاد شده و از همان ابتدا در جستجوی رحیم کیانی برمی آید که پانزده سال پیش از این، ناجوانمردانه موجب گرفتاری او شده بود. منصور در دیدار با هم سلولی اش محمد، که حالا چون او آزاد است، با خانواده او آشنا شده و ناخواسته عاشق دختر بیست ساله اش، مرجان می شود...<br />
منصور با همکاری محمد، سرانجام رحیم کیانی را که حالا صاحب تعدادی تریلی تشکیلاتی مافیایی است، می یابند. رحیم در دیدار او، از بابت گذشته پوزش میخواهد و خواستار فرصتی برای جبران می شود و همزمان از او و محمد دعوت میکند تا در سازمان او سهیم شوند. محمد شرکت با رحیم را می پذیرد، اما منصور حاضر به این کار نمی شود...<br />
منصور به زودی درمی یابد که قصد رحیم از مشارکت با محمد، بیشتر از آن جهت است که بتواند، مرجان را که سالهاست خواستگارش بوده، به دست آورد. کمی بعد، محمد پس از یک درگیری سخت، در حالی که گلوله ای در بدن دارد، کیف پولی را به منصور می سپارد که بزعم او، غرامت پانزده سال زندانی کشیدن آنهاست...<br />
رحیم و ایادیش در جستجوی کیف پول، بهصور مختلف محمد را تهدید میکنند. سرانجام محمد تصمیم میگیرد تا برای تسویه به دیدار رحیم برود. منصور نیز او را تعقیب میکند. جدال خونینی در میگیرد و نهایتاً محمد و رحیم در جریان تیراندازی ها کشته می شوند و منصور نیز در حالی که به شدت زخمی شده، دفترچه خاطراتش را بیرون می آورد اما آخرین نفس هایش را میکشد، دفترچه خاطراتش همه يک سره از مرجان است...