حدوداً یك قرن پیش است. خالومراد كه رعیت با تجربه و كاردان و عاقلی است، با كمك چهار پسر جوانش كه هر یك در حرفه ای ماهر و استادند زندگی خوب و روبه
... راهی دارد. خان به مال و املاك او طمع می كند با دسیسه چینی مجبورش می كند با خانواده اش از آن ولایت فرار كند و در یك روستای دیگر كه آنجا آشنایانی دارند، ماندگار می شوند. بزودی كار و بارشان می گیرد و مجدداً وضعشان خوب می شود و بار دیگر خان این ولایت طمع می كند كه مال و املاكشان را از دستشان بستاند. اما پسر بزرگ خالو پیشنهاد تازه ای دارد. « خالو مراد» به اتفاق خانواده اش به وسیله خان آبادی کوچ داده میشود. در روستای جدید باید مسکن و کار فراهم کند. خانه ای مخروبه توسط یکی از آشنایانش در اختیار او قرار میگیرد. پسران « خالو» که هریک در حرفه ای استادند، خانه را بازسازی میکنند و به زودی به هنگام دروگری کارایی بی نظیری از خود نشان میدهند. « خالو» چند بار از خان روستای جدید تقاضای زمین میکند اما خان نمیپذیرد و بالاخره برای از سر باز کردن ایشان، بیابان خشکی را به او میبخشد. به زودی بیابان آباد میشود و با کوشش پسر بزرگش «علی» با حفر تونلی در دل کوه به آب فراوانی دست پیدا می کنند. خالوبه پسرانش از دختران آبادی زن داده و اکنون دیگر غریب نیست. خان که با مصادره اموال خالو می خواهد او راکوچ دهد، به دلیل همدلی مردم با خالو، با مشکل روبرو میشود.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
حدوداً یك قرن پیش است. خالومراد كه رعیت با تجربه و كاردان و عاقلی است، با كمك چهار پسر جوانش كه هر یك در حرفه ای ماهر و استادند زندگی خوب و روبه راهی دارد. خان به مال و املاك او طمع می كند با دسیسه چینی مجبورش می كند با خانواده اش از آن ولایت فرار كند و در یك روستای دیگر كه آنجا آشنایانی دارند، ماندگار می شوند. بزودی كار و بارشان می گیرد و مجدداً وضعشان خوب می شود و بار دیگر خان این ولایت طمع می كند كه مال و املاكشان را از دستشان بستاند. اما پسر بزرگ خالو پیشنهاد تازه ای دارد.<br />
« خالو مراد» به اتفاق خانواده اش به وسیله خان آبادی کوچ داده میشود. در روستای جدید باید مسکن و کار فراهم کند. خانه ای مخروبه توسط یکی از آشنایانش در اختیار او قرار میگیرد. پسران « خالو» که هریک در حرفه ای استادند، خانه را بازسازی میکنند و به زودی به هنگام دروگری کارایی بی نظیری از خود نشان میدهند. « خالو» چند بار از خان روستای جدید تقاضای زمین میکند اما خان نمیپذیرد و بالاخره برای از سر باز کردن ایشان، بیابان خشکی را به او میبخشد. به زودی بیابان آباد میشود و با کوشش پسر بزرگش «علی» با حفر تونلی در دل کوه به آب فراوانی دست پیدا می کنند. خالوبه پسرانش از دختران آبادی زن داده و اکنون دیگر غریب نیست. خان که با مصادره اموال خالو می خواهد او راکوچ دهد، به دلیل همدلی مردم با خالو، با مشکل روبرو میشود.