آژانس شیشه ای

زیرنویس‌ها: انگلیسی , آلمانی , عربی , و ۱+ مورد دیگر
۱۳۷۵ |۱۰۹ دقیقه | پرحادثه , درام , جنگی | 7.9
عباس، رزمنده سالهای جنگ تحمیلی و کشاورز فعلی، برای مداوای ناراحتی که در گردن دارد به همراه همسرش ،نرگس به تهران سفر میکند و تصادفی با فرمانده ... سابقش حاج کاظم روبرو میشود. کاظم به او کمک می کند که جریان مداوا سریعتر انجام شود، با مراجعه به بیمارستان و آزمایش های متعدد پزشک معلوم می شود که ترکش کوچکی در نزدیکی شاهرگ عباس وجود دارد. وضع حساس و دشواری است، جراحی سخت و بسیار خطرناک است. پزشک معالج پیشنهاد میکند تا زمان جراحی نباید عصبی شود و چنانچه عصبانی شد اجبار بخندد تا مانع حرکت ترکش شود و بعلاوه هرچه سریعتر به یکی از کشورهایی که مجهز به امکانات این جراحی پیچیده باشند حرکت داده شود و خود در خصوص اخذ ویزا و رزرو بیمارستان اقدام می کند، امّا روزهای پایان سال است و آژانس های مسافرتی با تراکم مسافر روبرو هستند و امکان تهیه ی بلیط میسر نیست. حاج کاظم که با عباس به آژانس رفته است، دست به خشونت میزند و مسافران را به عنوان شاهد، در آژانس نگه می دارد تا امکان سفر هم رزم او فراهم شود.
عباس، بسیجی شهرستانی كه تركش خمپاره ای را كنار شاهرگ گردنش از دوران حضورش در جبهه به یادگار دارد، به اصرار همسرش نرگس برای معاینه به تهران می آید و در خیابان با همرزم سابقش كاظم روبه رو می شود كه با اتومبیلش مشغول مسافركشی است. پزشك وضعیت عباس را بحرانی تشخیص می دهد و توصیه می كند هرچه زودتر برای درآوردن تركش به لندن برود. كاظم برای تأمین هزینه سفر عباس، حاضر می شود اتومبیلش را بفروشد. در آژانس هواپیمایی، خریدار اتومبیل پول را به موقع به كاظم نمی رساند و او به ناچار به رییس آژانس پیشنهاد می كند تا رسیدن پول، سوییچ و مدارك اتومبیل را به گرو بردارد، اما رئیس آژانس نمی پذیرد. كاظم كه عصبانی شده، شیشه دفتر آژانس را می شكند و پس از خلغ سلاح یك مأمور نیروی انتظامی، مشتریان آژانس را گروگان نگه می دارد تا مسئولان ترتیب سفر فوری او و عباس به لندن را بدهند. آژانس به سرعت توسط نیروی انتظامی و امنیتی محاصره می شود و در این بین اصغر، همرزم كاظم و عباس نیز به افراد داخل آژانس می پیوندد. از طرف دیگر احمد ـ كه خود همرزم كاظم بوده ـ به همراه فردی به نام سلحشور به عنوان نمایندگان نیروهای امنیتی وارد آژانس می شوند و ...
بیشتر
بازیگران
خلاصه داستان
درباره آژانس شیشه ای
عباس، رزمنده سالهای جنگ تحمیلی و کشاورز فعلی، برای مداوای ناراحتی که در گردن دارد به همراه همسرش ،نرگس به تهران سفر میکند و تصادفی با فرمانده سابقش حاج کاظم روبرو میشود. کاظم به او کمک می کند که جریان مداوا سریعتر انجام شود، با مراجعه به بیمارستان و آزمایش های متعدد پزشک معلوم می شود که ترکش کوچکی در نزدیکی شاهرگ عباس وجود دارد. وضع حساس و دشواری است، جراحی سخت و بسیار خطرناک است. پزشک معالج پیشنهاد میکند تا زمان جراحی نباید عصبی شود و چنانچه عصبانی شد اجبار بخندد تا مانع حرکت ترکش شود و بعلاوه هرچه سریعتر به یکی از کشورهایی که مجهز به امکانات این جراحی پیچیده باشند حرکت داده شود و خود در خصوص اخذ ویزا و رزرو بیمارستان اقدام می کند، امّا روزهای پایان سال است و آژانس های مسافرتی با تراکم مسافر روبرو هستند و امکان تهیه ی بلیط میسر نیست. حاج کاظم که با عباس به آژانس رفته است، دست به خشونت میزند و مسافران را به عنوان شاهد، در آژانس نگه می دارد تا امکان سفر هم رزم او فراهم شود.
عباس، بسیجی شهرستانی كه تركش خمپاره ای را كنار شاهرگ گردنش از دوران حضورش در جبهه به یادگار دارد، به اصرار همسرش نرگس برای معاینه به تهران می آید و در خیابان با همرزم سابقش كاظم روبه رو می شود كه با اتومبیلش مشغول مسافركشی است. پزشك وضعیت عباس را بحرانی تشخیص می دهد و توصیه می كند هرچه زودتر برای درآوردن تركش به لندن برود. كاظم برای تأمین هزینه سفر عباس، حاضر می شود اتومبیلش را بفروشد. در آژانس هواپیمایی، خریدار اتومبیل پول را به موقع به كاظم نمی رساند و او به ناچار به رییس آژانس پیشنهاد می كند تا رسیدن پول، سوییچ و مدارك اتومبیل را به گرو بردارد، اما رئیس آژانس نمی پذیرد. كاظم كه عصبانی شده، شیشه دفتر آژانس را می شكند و پس از خلغ سلاح یك مأمور نیروی انتظامی، مشتریان آژانس را گروگان نگه می دارد تا مسئولان ترتیب سفر فوری او و عباس به لندن را بدهند. آژانس به سرعت توسط نیروی انتظامی و امنیتی محاصره می شود و در این بین اصغر، همرزم كاظم و عباس نیز به افراد داخل آژانس می پیوندد. از طرف دیگر احمد ـ كه خود همرزم كاظم بوده ـ به همراه فردی به نام سلحشور به عنوان نمایندگان نیروهای امنیتی وارد آژانس می شوند و ...
Watch With Subtitles