«رضا» که خبرنگار یک مجله ی سینمایی است به جهت این که مال و منالی ندارد مورد توجه والدین دختر مورد علاقه اش «رؤیا» نیست. آنها تصمیم دارند تا
... دخترشان را به ازدواج جوان متمولی که مدل لباس است و خود مزون دارد، در آورند و وقتی نیز او از آنها برای سفری به شمال دعوت می کند، لحظه ای درنگ نمی کنند. رضا، در تعقیب محبوبش راهی شمال شده و سعی می کند تا در ویلایی مقابل محل اقامت «رؤیا» و همراهان، اقامت کند. امّا ویلا یک خواستار جدی و پیگیر دیگر نیز دارد، زن جوانی به نام «سارا» که سعی می کند به هر ترتیب رضا را از دور خارج کند. اما غضنفر مدیر معاملات ملکی، برای کسب درآمد بیشتر، ویلا به هر دو واگذار می کند!.... «رضا» و «سارا» در ویلا دائماً درگیر می شوند. اما در یک مورد تفاهم کامل دارند، آن هم زیر نظر گرفتن خانه ای که رضا، محبوبه اش در آن است و سارا که می خواهد نامزدش (صاحب مزون) را تحت نظر داشته باشد، اما طی روزها رفته رفته از حساسیت و دقت هر دو در مراقبت خانه ی مربوطه کاسته می شود، چه آن دو باور می کنند که علاقمند یکدیگر هستند، پس «رؤیا» و نامزدش را به خودشان واگذار می کنند!....رضا بعد از دو سال نامزدی با رویا و پس از چندی بیکاری، در روزنامه ای کار پیدا می کند و با شادمانی با رویا تماس می گیرد تا قرار عروسی را بگذارند، ولی رویا با او برخورد سردی می کند، چون به پیشنهاد مادرش با جوانی پولدار به نام مسعود نامزد کرده و می خواهد با او به شمال برود...
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
«رضا» که خبرنگار یک مجله ی سینمایی است به جهت این که مال و منالی ندارد مورد توجه والدین دختر مورد علاقه اش «رؤیا» نیست. آنها تصمیم دارند تا دخترشان را به ازدواج جوان متمولی که مدل لباس است و خود مزون دارد، در آورند و وقتی نیز او از آنها برای سفری به شمال دعوت می کند، لحظه ای درنگ نمی کنند. رضا، در تعقیب محبوبش راهی شمال شده و سعی می کند تا در ویلایی مقابل محل اقامت «رؤیا» و همراهان، اقامت کند. امّا ویلا یک خواستار جدی و پیگیر دیگر نیز دارد، زن جوانی به نام «سارا» که سعی می کند به هر ترتیب رضا را از دور خارج کند. اما غضنفر مدیر معاملات ملکی، برای کسب درآمد بیشتر، ویلا به هر دو واگذار می کند!.... «رضا» و «سارا» در ویلا دائماً درگیر می شوند. اما در یک مورد تفاهم کامل دارند، آن هم زیر نظر گرفتن خانه ای که رضا، محبوبه اش در آن است و سارا که می خواهد نامزدش (صاحب مزون) را تحت نظر داشته باشد، اما طی روزها رفته رفته از حساسیت و دقت هر دو در مراقبت خانه ی مربوطه کاسته می شود، چه آن دو باور می کنند که علاقمند یکدیگر هستند، پس «رؤیا» و نامزدش را به خودشان واگذار می کنند!....
رضا بعد از دو سال نامزدی با رویا و پس از چندی بیکاری، در روزنامه ای کار پیدا می کند و با شادمانی با رویا تماس می گیرد تا قرار عروسی را بگذارند، ولی رویا با او برخورد سردی می کند، چون به پیشنهاد مادرش با جوانی پولدار به نام مسعود نامزد کرده و می خواهد با او به شمال برود...