در انتظار آمدن قطارم. قطاری كه مسافرم در آن نیست. من هم در ایستگاه نیستم، روی ریلم. قطار هر لحظه نزدیكتر می شود. آنطرف خط غربیه ای مرا می بیند. به
... او خیره می شوم، امید می بینم و...روزهایی گذشت، در چشمانش گناه دیدم و حسرت و او چشمانش را بست. «یغما»، جوانی که با نامادری بیمارش زندگی می کند، کارش سرقت آدم ها و اتومبیلشان با مشارکت یک افغانی میان سال به نام «اقبال» است، این حرفه را «یغما» از نوجوانی با «اقبال» آغاز کرده و حالا تصمیم دارد با گرفتن حق و حقوق بیشتر، راهش را با او جدا کند... یک روز «یغما» دختری به نام «باران» را که قصد دارد خود را زیر قطار بی اندازد، نجات می دهد و بعد بین او و باران به علائقی شکل می گیرد، اما هرچه بیشتر می گذرد، یغما در ارتباط با «باران» و خانواده اش، دچار توهماتی پریشان زا می شود و سرانجام به یاد می آورد روزهای نخست کارهای خلاف، در شروع جنگ، در سرقت از خانواده ی «باران»، در شرایطی بحرانی و نامتعادل مرتکب قتل پدر او شده است... این چنین است که سعی می کند از «باران » فاصله بگیرد.
از سوی دیگر، نتیجه ی درگیری او با «اقبال» منتهی به برخورد و نهایتاً مرگ او در یک تصادف می شود و «یغما» که آینده ای برای خود متصور نیست، قصد خودکشی روی ریلی های قطار می کند، اما این بار باران است که او را به زندگی باز می گرداند...
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
در انتظار آمدن قطارم. قطاری كه مسافرم در آن نیست. من هم در ایستگاه نیستم، روی ریلم. قطار هر لحظه نزدیكتر می شود. آنطرف خط غربیه ای مرا می بیند. به او خیره می شوم، امید می بینم و...روزهایی گذشت، در چشمانش گناه دیدم و حسرت و او چشمانش را بست.<br />
«یغما»، جوانی که با نامادری بیمارش زندگی می کند، کارش سرقت آدم ها و اتومبیلشان با مشارکت یک افغانی میان سال به نام «اقبال» است، این حرفه را «یغما» از نوجوانی با «اقبال» آغاز کرده و حالا تصمیم دارد با گرفتن حق و حقوق بیشتر، راهش را با او جدا کند... یک روز «یغما» دختری به نام «باران» را که قصد دارد خود را زیر قطار بی اندازد، نجات می دهد و بعد بین او و باران به علائقی شکل می گیرد، اما هرچه بیشتر می گذرد، یغما در ارتباط با «باران» و خانواده اش، دچار توهماتی پریشان زا می شود و سرانجام به یاد می آورد روزهای نخست کارهای خلاف، در شروع جنگ، در سرقت از خانواده ی «باران»، در شرایطی بحرانی و نامتعادل مرتکب قتل پدر او شده است... این چنین است که سعی می کند از «باران » فاصله بگیرد. <br />
از سوی دیگر، نتیجه ی درگیری او با «اقبال» منتهی به برخورد و نهایتاً مرگ او در یک تصادف می شود و «یغما» که آینده ای برای خود متصور نیست، قصد خودکشی روی ریلی های قطار می کند، اما این بار باران است که او را به زندگی باز می گرداند...