قصه اول: حوا
حواا، پرشور و شوق با شیطنت های کودکانه اش، اما در آستانه نهمین سالروز تولدش ، به زعم اعتقاد مادربزرگ دیگر نباید با پسرها بازی
... کند. حوا که همه ی حواسش به همبازیاش حسن به دنبال ادامه شیطنت های روزهای گذشته است، و علیرغم إصرار حسن، که او از خانه خارج شود، اما به دستور مادربزرگ قادر به این کار نیست.حوا به خاطر می آورد و به او گفته شده که هنگام ظهر به دنیا آمده، لذا به مادربزرگش قول می دهد که تا ظهر در خانه باشد. پس به دنبال حسن به در خانه او می رود. زمانی که مشغول خوردن آب نبات هستند، ظهر می شود و مادر حوا چادر او را روی سرش می اندازد و او را با خود می برد.
قصه دوم: آهو
شوهرآهو از این که همسرش در مسابقه دوچرخه سواری بانوان در کیش شرکت کرده، ناراحت و عصبانی است. او سوار بر اسب، در کنار زنان دوچرخه سوار، خود را به همسرش رسانده و بر سر او فریاد میکشد که مسابقه را ترک کند وگرنه تنبیه خواهد شد. آهو که تمامی همتش را بر قهرمانی گذارده، توجهی به تهدید همسرش نمی کند و همچنان رکاب میزند... اما دقایقی بعد، مردان اسب سوار دیگری، که برادرانشان هستند ظاهر می شوند و از آهو می خواهند تا از شوهرش اطاعت کند، این زمانی است که آهو از رقیب جدی اش در مسابقه جلو افتاده است پس به راهش ادامه میدهد اما آنها راه را بر او می بندند و آهو را ناچار از ترک مسابقه میکنند.رقیب آهو از راه میرسد و از او میگذرد و از دور شاهد کنار رفتن آهو از مسابقه میشود.
قصه سوم: حورا
پیرزن مسافری با نام حورا یکی از پسربچه های بومی را که با چرخ دستی هایشان در فرودگاه کیش در انتظار مسافر هستند، به خدمت میگیرد تا او را برای خرید اقلام مورد نظرش یاری کند. حورا تعداد زیادی وسایل خانه از جمله یخچال، جاروبرقی و... خریده و با کمک چرخ دستی ها به کنار دریا برده و در ساحل میچیند. پیرزن که تنهاست از بچه ها میخواهد، یکی از آنها فرزندی او را قبول کند، اما هیچ یک تقاضای حورا را نمی پذیرند، نهایتاً پیرزن با همه ی اثاثیه ای که خریداری کرده با قایق در دریا از ساحل دور میشود، در حالی که حوا دخترک قصه اول چادر به سر با مادرش، نظاره گر اوست.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
قصه اول: حوا <br />
حواا، پرشور و شوق با شیطنت های کودکانه اش، اما در آستانه نهمین سالروز تولدش ، به زعم اعتقاد مادربزرگ دیگر نباید با پسرها بازی کند. حوا که همه ی حواسش به همبازیاش حسن به دنبال ادامه شیطنت های روزهای گذشته است، و علیرغم إصرار حسن، که او از خانه خارج شود، اما به دستور مادربزرگ قادر به این کار نیست.حوا به خاطر می آورد و به او گفته شده که هنگام ظهر به دنیا آمده، لذا به مادربزرگش قول می دهد که تا ظهر در خانه باشد. پس به دنبال حسن به در خانه او می رود. زمانی که مشغول خوردن آب نبات هستند، ظهر می شود و مادر حوا چادر او را روی سرش می اندازد و او را با خود می برد.<br />
قصه دوم: آهو<br />
شوهرآهو از این که همسرش در مسابقه دوچرخه سواری بانوان در کیش شرکت کرده، ناراحت و عصبانی است. او سوار بر اسب، در کنار زنان دوچرخه سوار، خود را به همسرش رسانده و بر سر او فریاد میکشد که مسابقه را ترک کند وگرنه تنبیه خواهد شد. آهو که تمامی همتش را بر قهرمانی گذارده، توجهی به تهدید همسرش نمی کند و همچنان رکاب میزند... اما دقایقی بعد، مردان اسب سوار دیگری، که برادرانشان هستند ظاهر می شوند و از آهو می خواهند تا از شوهرش اطاعت کند، این زمانی است که آهو از رقیب جدی اش در مسابقه جلو افتاده است پس به راهش ادامه میدهد اما آنها راه را بر او می بندند و آهو را ناچار از ترک مسابقه میکنند.رقیب آهو از راه میرسد و از او میگذرد و از دور شاهد کنار رفتن آهو از مسابقه میشود.<br />
قصه سوم: حورا<br />
پیرزن مسافری با نام حورا یکی از پسربچه های بومی را که با چرخ دستی هایشان در فرودگاه کیش در انتظار مسافر هستند، به خدمت میگیرد تا او را برای خرید اقلام مورد نظرش یاری کند. حورا تعداد زیادی وسایل خانه از جمله یخچال، جاروبرقی و... خریده و با کمک چرخ دستی ها به کنار دریا برده و در ساحل میچیند. پیرزن که تنهاست از بچه ها میخواهد، یکی از آنها فرزندی او را قبول کند، اما هیچ یک تقاضای حورا را نمی پذیرند، نهایتاً پیرزن با همه ی اثاثیه ای که خریداری کرده با قایق در دریا از ساحل دور میشود، در حالی که حوا دخترک قصه اول چادر به سر با مادرش، نظاره گر اوست.